Saturday, October 21, 2006

نویسنده روزنامه نگار یا روزنامه نگار نویسنده ؟

1
تادانه یک بحث جدید باز کرده: نویسنده روزنامه نگار یا روزنامه نگار نویسنده؟
همین سرفصل کافی است تا داغ دل مرا تازه کند. من تقریبا هر روز با این سوال درگیرم. روزی هزار بار از خودم می پرسم که آیا ورودم به حیطه ژورنالیسم کار درستی بوده یا نه؟ اما هر بار به این نتیجه می رسم که روزنامه نگاری نزدیک ترین کار به نویسندگی است؛ لااقل از این نظر که سر و کار و ابزار هر دوشان کلمه ها هستند. دل خودم را به همین خوش می کنم و ادامه می دهم. ولی باز از این طرف می بینم که همین کار لا مصب بوده که مستقیم و غیر مستقیم مرا از فضای نوشتن داستان دور کرده
مدام با قلم و کاغذ و خواندن و نوشتن سر و کار دارم. ولی تقریبا چیز زیادی از این وقت و انرژی به هدف اولیه ای که در ذهنم هست، -یعنی نوشتن داستان- نمی رسد. تقریبا همه اش صرف نوشتن خزعبلاتی می شود که حتی حاضر نیستم اسمم را پایشان بگذارم. دل خوشیم هم همین است؛ این که اسمم پایشان نیست. همین که هروقت بخواهم، می توانم همه شان را بگذارم کنار و بچسبم به چیز اصلی که در ذهنم هست
2
اشتباه نشود. خودم را هم گول نمی زنم. من تقریبا از سال 70 که سال آشنایی ام با چیزهایی مثل هنر و کاریکاتور و مجله وگل آقا و این جور چیزها بود، تصمیمم را گرفته بودم که می خواهم چه کاره بشوم. ولی راستش دورنمای این کار با اصلش خیلی فرق دارد. از دور دل می برد و از نزدیک، زهره. نمی دانم ، شاید هم من هنوز نتوانسته ام به تعادلی که دلم می خواست برسم
3
واقعیتش این است که بسیاری از هم نسل های من که وارد این کار شده اند، کم و زیاد با همین نیتی آمده اند که همه ما آدم های این نسل آمده ایم. چیزی که در تادانه آمده، چیز تازه ای نیست. خیلی از نویسنده های بزرگ در کنار همه کارهای ریز و درشتی که کرده اند، روزنامه نگاری هم کرده اند. حتی خیلی هایشان از روزنامه نگاری رسیده اند به نویسندگی. همین است که درست یا غلط الگوی خیلی از ما شده. درست یا غلطش را هم فقط گذشت زمان تعیین می کند
4
واقعیت این است که روزنامه نگاری یک شغل تمام وقت است، نه پاره وقت. البته قبل از هرچیز باید تعریفمان را از این کار و حد و حدودش مشخص کنیم. اگر قرار باشد شما راجع به هر اتفاقی که در حوزه فعالیتتان می افتد آگاه باشید و در برابرش موضع بگیرید و تحلیل داشته باشید، کمی کار پیچیده می شود. چون همین داشتن و ارائه تحلیل، به هر ترتیب با
سرنوشت خود شما هم در ارتباط است. قبل از هر چیز باید مواضع رسانه ای را که در آن کار می کنی، بدانی و براساس همان بروی جلو. بگذارید آب پاکی را بریزم روی دستتان: اصلا روزنامه نگاری با این تعریف تقریبا در کشور ما وجود ندارد یا من نمونه خیلی شاخصی برایش دم دست ندارم
با این که تعریف جامع و مانعی برای این کار وجود ندارد. ولی مدرسان روزنامه نگاری - مثلا دکتر حسین قندی- اکثرا تاکید می کنند روزنامه نگار یعنی کسانی که مدام با این کار درگیر است و از این راه نان می خورد. بنابراین خیلی از معاصرینی که که در تادانه به عنوان روزنامه نگار آمده، این کاره نیستند. مخصوصا مجله های اینترنتی که ماجرای خودشان را دارند و بیش تر به منظور مراد و مریدبازی راه می افتند و ذکرش در همین حد به درد می خورد که گفتم

روزنامه نگاری به طور کلی کار جذاب و وسوسه برانگیزی است. همین جذابیت است که باعث می شود خیلی ها نگاه شیفته واری بهش داشته باشند. همین جذابیت است که مثلا هوشنگ گلشیری را وا می دارد به درآوردن مجله «کارنامه» یا مثلا این روز ها می بینیم خیلی از کسانی که خودشان را به عنوان نویسنده تثبیت کرده اند، با راه اندازی یک سایت یا مجله اینترنتی در این زمینه هم ذوق آزمایی می کنند. نمونه هاش در همین لیستی که در تادانه آمده، هست. گرچه به گمانم یک مجله اینترنتی هم از نظر ماهوی با یک مجله معمولی فرق می کند و تقریبا هیچ کدام از محدودیت های آن را ندارد. نمونه اش همان توجیه اقتصادی است و بعد از بین رفتن محدودیات فنی. بالاخره بخشی از کار روزنامه نگاری هم ایستادن پای صفحه است و کم و زیاد کردن مطلب این و آن است بدون این که به محتوای مطلب لطمه بخورد و نویسنده اش شاکی بشود. بخشی پیدا کردن و انتخاب عکس است، بخشی زدن تیتر و سوتیتر است و خیلی چیز های دیگر که هیچ ربطی به کلمه و نوشتن و خلاقیت محض ندارد و بیش تر به خرحمالی وکارگری شبیه است تا کاری که درش بشود از خلاقیت های مورد انتظار در نویسندگی سراغ گرفت
5
قبل از نوشتن خیال می کردم خیلی در این مورد حرف دارم. ولی حالا می بینم آن قدر جوگیر موضوع شده ام که نمی توانم ذهنم را درست جمع و جور کنم.پس بقیه اش بماند برای بعد. فقط همین قدر بگویم که خیلی دوست دارم «نویسنده روزنامه نگار» باشم تا «روزنامه نگار نویسنده». در مورد من هم واقعا نویسندگی بوده که مرا کشیده به سمت روزنامه نگاری.گرچه با همه این حرف ها با توجه به جمیع شرایط کار مناسب تری برای خودم سراغ ندارم که اجازه بدهد توی همین فضای کلمه و نوشتن نفس بکشم. شما سراغ دارید؟

تکلمه: فعلا برای تکمیل آن لیست جز منوچهر آتشی کسی به ذهنم نمی رسد