Monday, November 20, 2006

فیلم «وقتی همه خواب بودند»؛ یکی بیدار باشد، کافی است

این یادداشت در صفحه 9 روزنامه جام جم دوشنبه 29 آبان85 چاپ شده. اصلش را هم می توانید این جا ببینید

کارگردان« وقتی همه خواب بودند» در جاهای مختلفی گفته که فیلمش را حدود ده سال دیر ساخته است. مشغول ساخت «تعطیلات تابستانی» بوده که حال مادرش بد می شود و ده روز بعد پایان فیلم برداری، با حسرت و آرزوی سفر به مکه از دنیا می رود. همان موقع حسن پور به این فکر می افتد که فیلمی درباره همین موضوع بسازد وبا آن نه فقط به مادر خودش، بلکه به همه مادران دنیا ادای دین کند. بنابراین قصه بی بی سلیمه پیرزن مامای پیر و محبوب روستایی را روایت می کند که بالاخره بعد از سال ها نوبتش می رسد به خانه خدا سفر کند. اما هنوز مشغول خداحافظی و حلالیت طلبی از اهالی ده است که نامه ای می آید و معلوم می شود اجازه سفر ندارد. هیچ کس طاقت دادن این خبر بد و تلخ را به بی بی ندارد، جز مش کریم که خودش به جای او به این سفر خواهد رفت. این خبر، خواه ناخواه بی بی را ناراحت می کند. اما در عوض بچه ها و نصیر جوان ساده دل و عاشق روستا تصمیم می گیرند او را به مراد دلش برسانند. برای همین شبانه بی بی را بر می دارند و به جایی در همان حوالی می برند تا او با انجام اعمالی شبیه اعمال و مناسک حج به آرزویش برای زیارت خانه خدا برسد. یکی از آن هایی که بچه ها و نصیر با بازی محمدرضا فروتن را همراهی می کند، دختر همین مش کریم است که با نصیر همسایه اند و به هم دل بسته اند. بنابراین مش کریم غیر از این که آن ها نیمه شب ماشین او را برداشته اند وتا یک جایی رفته اند و ماشینش را هم چپ کرده اند، دلیل موجه دیگری هم برای تعقیب و برگرداندن آن ها دارد
طرح ایده بردن صوری بی بی به مکه را بچه ها مطرح می کنند تا یادآور این کلام مسیح(ع) باشند که بچه ها نزدیک ترند به ملکوت؛ کلامی که بسیار با فضای فیلم هم خوانی دارد. با آن ها نصیر همراه می شود که چون کودک درونش هنوز بزرگ نشده، خیلی ها او را دیوانه و خل مشنگ می دانند و بعد دختر مش کریم که دل در گرو عشق هم دارند. برای همه این هاست که بی بی هم آگاهانه خودش را به دست بچه ها می سپرد و می گوید
با دل خودم چه کنم... با دل شما بچه ها چه کنم
«وقتی همه خواب بودند» را در دسته فیلم های معناگرا دسته بندی کرده اند که البته با معیارهای موجود سینمای معناگرا دسته بندی غلطی هم نیست. ولی نکته جالب قضیه این جاست که اکثر فیلم های قابل توجهی که در این زمینه ساخته شدند، به نوعی با نگاه یکسو نگرانه و تمامیت خواه با دین و معنویت هم سویی ندارند. در این فیلم ها اگر صحبتی از معنویت با مفهومی که فعلا در جامعه سینمایی ما متداول شده وجود دارد، به هیچ عنوان بازتابنده دیدگاه افرادی که با دین برخوردی قهری و قاطعانه دارند، نیست. این جور فیلم ها بیش تر از منظری عاشقانه و عرفانی با ماجرا روبرو می شوند و تلاش می کنند خدایی را که خودشان دلی کشف کرده اند و نه خدایی را که از منظر بعضی آمرانه و با عتاب و خطاب با همه چیز و همه کس برخورد می کند، برای مخاطب هم به نمایش بگذارند. با همین نگاه است که ممکن است حتی مسایل مذهبی به چالش کشیده شوند. مثل مساله سنگسار در فیلم «قدمگاه»، بحث قصاص در «شهر زیبا» و یا تقدس زدایی از کعبه در همین فیلم، با تاکید بر این که سفر به خانه خدا تنها راه دیدار و زیارت این مکان مقدس نیست و اصل، سفر دل است.کارکرد اصلی و هدف نهایی فیلم هایی از این دست، گفتن این نکته است که در نهایت ایمان بر نگاه ها و برخوردهای سلیقه ای و سطحی نگرانه به دین پیروز است و نگاه های کلیشه ای و رسمی به مسائلی این چنینی راه به جایی نمی برد
انطباق درون مایه اصلی فیلم «وقتی همه خواب بودند» با این شعر مولوی:« ای قوم به حج رفته کجایید، کجایید/ معشوق همین جاست، بیایید، بیایید» نیز از همین نگاه می آید. بی بی سلیمه و بچه ها مصداق این بیت مولوی می شوند تا به همه اهالی و در راس همه آن ها مش کریم ثابت کنند معشوق همین جا است و برای دیدارش نیازی به کوبیدن فرسنگ ها راه نیست. می شود دور یک سنگ بزرگ چرخید به جای کعبه، می شود بین دو صخره هروله کرد به جای سعی صفا و مروه، و می شود به نیت آب زمزم پا در جوی آب فرو برد؛ چیزی که خیلی از عرفا با زبان خودشان و در زمان خودشان گفته اند و عاقبت خوبی هم نداشته اند
این وسط تکلیف شیطان هم معلوم است؛ هر کس و هر چیزی که با این تفکر مخالفت کند و بخواهد مانعی بر سر راه باشد که در این جا نماینده اش می شود مش کریم و با حضورش و تذکرات مداومش به بی بی برای کفر و حرام بودن کاری که دارد انجام می دهد، وسوسه کننده و شیطان است و شایسته رانده شدن. کاری که بی بی با پرتاب سنگ به او انجام می دهد تا به نوعی آیین رمی جمراتش را هم انجام بدهد و مناسکش را تمام و کمال به جا بیاورد. اما فیلم نامه نویس و کارگردان برای برگرداندن مفهوم و درون مایه این شعر به سینما، تنها به برگرداندن مابه ازای تصویری آن ها بسنده کرده و آن قدر مرعوب همین فکر اولیه و لابد اجرای درست آن در دل طبیعت- با همه سختی هاش- شده که فراموش کرده همه این ها برای همراهی تماشاگر و جلب رضایتش در این مدت زمانی کافی نیست. اکتفا به همین فکر اولیه باعث شده کار کمی تا قسمتی سطحی به نظر برسد، لحنش خیلی کش دار به نظر برسد و تحملش چندان آسان نباشد
برای ادامه، تصاویر چشم نواز و کارت پستالی از منطقه شمال بسیار موثرند که حتما با توجه به تغییر و تحولات آب و هوای در این منطقه، کار کردن در آن شرایط سختی را هم بر گروه سازنده تحمیل کرده است. موسیقی هم قرار بوده در خدمت همین هدف باشد. اما نوع ملودی و نوایی که تقریبا در بیش تر سکانس ها بر تصاویر حاکم است، جز تحریک احساسات و بعد از مدتی رفتن روی اعصاب کاری نمی کند و فیلم را به یک کار سانتی مانتال نزدیک تر می کند
در وانفسای فیلم های یکنواخت و بی مایه دختر و پسری و با همه این اوصاف فیلم « وقتی همه خواب بودند» که در بخش های فیلم نامه و بهترین اثر هنر و تجربه(فریدون حسن پور)، بازیگر نقش اول زن(گلاب آدینه) و همچنین جلوه های ویژه (داود رسولیان) کاندیدای سیمرغ بلورین جشنواره بیست و چهارم فجر شد، فیلم خوبی است. هرچند پیش از آن که فیلمی برای بچه ها باشد، فیلمی درباره بچه ها است و هرچند که حالا دیگر سینما باید در کنار فیلم هایی که از منظر دل و احساس به این قضایا می نگرند، با دیدگاه عقلانی تری هم با آن برخورد داشته باشد