Wednesday, November 22, 2006

فیلم «میم مثل مادر»؛ میم مثل ملودرام

این یادداشت در صفحه 9 روزنامه جام جم چهارشنبه اول آذر 85 چاپ شده.البته با کمی اصلاح! اصلش را هم می توانید این جا ببینید


چند روز پیش ملاقلی پور در یک برنامه صبحگاهی، «میم مثل مادر» را فیلم مادران دانست و آرزو کرد که کاش تماشای فیلم برای لحظه ای هم که شده تماشاچیانش را به یاد قدر و منزلت مادران بیندازد. یکی دو سوال بعدتر – انگار خودش هم تازه یادش آمده باشد- یادآوری کرد که فیلم، یک جورهایی با جنگ هم در ارتباط است و به نوعی آثار و تبعات این مقطع تاریخی را نمایش می دهد. بقیه اش چیز تازه ای نبود و دم دستی ترین سوال هایی بود که می شد پرسید و البته قابل پیش بینی ترین جواب هایی که از یک ملاقلی پور(!) می شود شنید؛ مثل عوض شدن زمانه و این که چون شرایط جامعه و سینمای ایران همان نگاه قبلی را بر نمی تابد، باید قصه را جور دیگری تعریف کرد. باز مجری سوال کرد پس می شود نتیجه گرفت رسول ملاقلی پور عوض شده؟ این یادداشت با اشاره به همین سوال و جواب های ساده و معمولی و تکراری شروع می کنم تا فرصت داشته باشید جواب ملاقلی پور به این سوال را حدس بزنید
واقعیت این است که همان جور که خود فیلم ساز فهمیده هم شرایط جامعه و سینما تغییر کرده و هم خواست مخاطب. ولی هیچ کس حواسش نیست که این وسط خیلی چیزهای دیگر-من جمله خود فیلم ساز – هم می تواند تغییر کند و اصلا حق دارد که تغییر کند. این تغییر می تواند در همین حد باشد که او به جای دادن بیانیه و صدور احکام قطعی در هر اثر تازه اش، به خلق یک قصه جذاب و پر مخاطب فکر کند. حتی اگر این وسط جنگ در حاشیه کار قرار بگیرد و حضورش در حد استفاده ای باشد برای تاثیر بیش تر درامی که تصمیم دارد آن را روایت کند
به حلقه واسطی که فیلم را به جنگ مرتبط می کند دقت کنید. اصل معضل فیلم از جایی شروع شده که سپیده به عنوان مددکار جنگی به جبهه رفته و در آن جا به دلیل اشتباه دوستش فرزانه در برداشتن اشتباهی ماسک ها (این همان چیزی است که در فیلم گفته می شود و ما هم اطلاعات بیش تری نداریم) شیمیایی شده و حالا این اتفاق روی جنینش اثر گذاشته. صحنه هایی از فیلم که به این ماجرا اشاره می کند، خیلی زیاد نیست و البته هر کدام از این تکه کلیپ وار، چندبار در فیلم تکرار می شود. آن هم با تاکید بر صحنه ای که سپیده نوزاد را بغل گرفته و با صدای انفجار خودش را به کمد ماسک ها می چسباند. آیا باید این صحنه را نوعی پیش گویی پیامبرانه درباره بلایی که چندین سال بعد سر خود سپیده می آید، بدانیم؟ نه چیزی از این صحنه وله مانند، نه توالی صحنه ها اجازه چنین کاری را به ما می دهد و نه خود قصه بنا ندارد که با کد دادن درباره این ماجرا و بعد فاش کردن این اتفاق ما را تحت تاثیر قرار بدهد. ولی به هر حال انتساب این ماجرا به دوران جنگ کار را عمیق تر جلوه می دهد و روی مخاطبی که به هر ترتیب اگر دوران جنگ را لمس نکرده، با عواقب دوست ناداشتنی اش آشناست، تاثیر بیش تری می گذارد
فیلم بسیار تاثیرگذار است؛ در این شکی نیست. خیلی هایمان توی سینما خودمان را می سپریم به دستش و اجازه می دهیم تا در این احساس رهایی اشکمان سرازیر بشود و از بار غمی که فیلم روی سینه مان گذاشته، خلاص بشویم. اوج این صحنه ها همان سکانس پایانی کنسرتی است که بچه ها در غیاب سپیده به عنوان راهنما و رهبرشان اجرا می کنند. زیبایی آهنگ، بازی درست و زیبای علی شادمان (سعید) که در طول فیلم از گل شیفته فراهانی کم نمی آورد و خیلی جاها کم مانده او را لانسه کند و صحنه های رقت باری از چهره های بچه های معلول آسایشگاه دلایلی هستند که به اندازه کافی برای تحریک احساسات ما کافی هستند. به این ها اضافه کنید آمدن پدر سعید و روبیک پدر آن دخترک معلول را
همه این تلنگر زدن به احساسات است که باعث می شود ایرادهای اصلی و منطقی داستان و نوع انتخاب بازیگران را فراموش کنیم و دیگر حتی به روی خودمان هم نیاوریم که از نظر منطقی سن و سال و شکل و قیافه سپیده به آن دوره نمی خورد و نوع حضورش در جبهه زیاد روشن و واضح نیست. یا علی رغم استفاده خوبی که از توانایی موسیقیایی گل شیفته شده، جنس حضورش با آن ضریب توانایی برای حضور در ارکستر خیلی مچ و هماهنگ نیست. یا چرا از همین استعداد و توانایی موسیقی اش برای کسب درآمد استفاده نمی کند و می رود سراغ کار ناآشنایی مثل تایپ که قاعدتا در آمد چندانی هم نباید داشته باشد. مادر سپیده در طول داستان چه نقشی دارد و آیا نمی شد با حذفش فضای داستان را سبک تر و پیراسته تر کرد
گیریم که آقای دیپلمات که تا همین فصل قبلی فیلم در صحبت هایش با سپیده برای شروع یک زندگی دوباره، برای حضور سعید در زندگی اش شرط و شروط می گذاشت، یکهو تغییر عقیده داده باشد و حالا در این شرایط سخت و بحرانی با یک چرخش 180 درجه برگشته باشد تا همه چیز را جبران کند؛ بازگشت روبیک را باید چه طور توجیه کنیم؟ بازگشتی که ابهامش قبل از هر چیز به نوع حضور اودر فیلم بر می گردد
شخصیت های دیگر فیلم هم کم و بیش مشکلاتی دارند. هویت فرزانه و دلایل جدایی اش از خانواده و دلیل صمیمیتش با سپیده و نوع ارتباطش با شوهر او برای ما روشن نیست. شوهر سپیده از کجا می داند که مسبب اشتباه شدن ماسک ها و شیمیایی شدن سپیده، فرزانه است؟ و اصلا دانستن یا ندانستن او جز این که قرار است سپیده را مظلوم تر جلوه بدهد، چه کارکرد دیگری دارد؟ یا جوانک مدیر موسسه حروف چینی با بازی امیر حسین صدیق که قرار است مثلث عشقی او با شوهر سابقش را تکمیل کند، چقدر به پیش برد قصه فیلم کمک می کند؟ و یا مادربزرگی که مرگش لابد فقط قرار است غربت مادر جوان را پررنگ تر کند. راستی شما فکر نکردید که این همسایه صاحب مینی بوس یک جایی توی قصه باید نقش پر رنگ تری داشته باشد؟ حضور هیچ کدام از این شخصیت ها البته حضور آزارنده ای نیست و کار بیشتر روی تک تک آن ها در فیلم نامه می توانست به پیش برد داستان اصلی هم کمک کند. ولی همه این ها مشکلاتی است که قبل از هر چیز به فیلم نامه «میم مثل مادر» برمی گرددداشت یادم می رفت که قرار بود جواب ملاقلی پور در آن گفت و گوی تلویزیونی را این دم آخری برایتان بگوبم. او بلافاصله حرف مجری برنامه را تایید کرد و گفت:«بله، خیلی تغییر کرده است.» اما بعد در سوال دیگری از او به تغییراتی که فیلم سازان نسل او مثل حاتمی کیا و درویش کرده اند، اشاره کرد. پس ما هم می توانیم قیاس کوچک و گذرایی بین «میم مثل مادر» وفیلم آخر حاتمی کیا داشته باشیم، به این بهانه که هر دوی آن ها که با فاصله کمی از هم به روی پرده رفته اند، خودشان را متعلق به سینمای جنگ می دانند یا حداقل سازندگانش به این سینما منتسبند. دیگر این که هر دو به حادثه ای اشاره می کنند که در نهایت به یک فاجعه می رسد؛ موقعیت متناقض و پر از شک و شبهه ای که دیگر آخر ماجرا است و هیچ کاریش هم نمی شود کرد، همین است که هست. آن جا پای دختر روی مینی رفته که پدر آن را برای بیگانگان در دل زمین چال کرده و این جا مادر، خواسته یا ناخواسته بچه ناقصش را با همه بدبختی هایش نگه می دارد تا اوج محبت مادری اش را اثبات کند. هر دوی آن ها با به چالش کشیدن موضوعی که از دل جنگ برمی آید، یک ملودرام جذاب و مخاطب پسند را روایت می کنند. این که با کمی فاصله از آن ها می شود تشخیص داد کدام با تناسب بیش تری به هر دو بخش قضیه توجه کرده اند، خودش بحث دیگری است. اما بدانید ملاقلی پور به آقای مجری تذکر داد که نمی تواند درباره دیگران اظهار نظر کند و فقط از زبان خودش حرف می زند