نظرخواهی
چند روز پیش بنده خدایی با اسم – فرقی نمی کند واقعی یا مستعار- مهرداد، برای یکی از مطالبم پیغامی گذاشته بود که اول زیاد جدی اش نگرفتم. ولی وقتی خیلی اتفاقی، دوستی نادیده هم، حین صحبت تلفنی با اشاره به این وبلاگ گفت که خیلی اعتماد به نفس دارم، فکر کردم نکند ماجرا جدی است. از چند نفری نظرخواهی کردم و ازشان خواستم بدون رودربایستی بگویند آیا فضای کلی این محیط این حس را منتقل می کند که من خیلی برای خودم نوشابه باز کرده ام؟ همه شان که بیش تر از من با نت و فضای وب دم خورند، گفتند که اصلا این طوری نیست و در این فضا اصلا نباید به این چیزها توجه کرد
یاد اوایل آشنایی خودم با اینترنت و امکانی مثل وبلاگ افتادم و برایم مرور شد که حالت خود کم کلفت بینی حاکم بر حضرات وبلاگ نویس چقدر آزارم می داد و اصلا در کنار دلایل ریز و درشت دیگر، یکی از دلایلی بود که تا مدت ها علاقه ای هم به نزدیک شدن بهش نداشته باشم.(درست یا غلط برای احساساتی تو همین مایه ها بود که با وجود نیاز شدیدم به موبایل، باعث شد دو سالی خریدش را عقب بیندازم.) ولی حالا فکر می کنم که این فضا شرایط برابری را پیش روی کاربرانش می گذارد تا هرکس هر جوری که دوست دارد، ازش استفاده کند. درست ترین نوع استفاده از یک وبلاگ هم برای من، همین است که حالا هست. جایی که خزعبلات این جا و آن جایم یک جا درش پیدا بشود که معلوم باشد – خوب یا بد – من اینم. برای همین است که تصویر همه کتاب هام را با وجود تفاوت رتبه و درجه ای که خودم برایشان قائلم، گذاشته ام کنار هم و به اصرار رفقا که می گویند لااقل «میمون شیطون بلا» را بردارم، گوش نمی کنم. چون درست یا غلط، خوب یا زشت این کتاب هم کار من است
و یک نکته دیگر: در روزنامه نگاری، مخصوصا موقع تحقیق درباره آدم ها بارها آرزو کرده ام کاش هر کس برای خودش وبلاگی – سایتی داشت که دیگر کسی مجبور نمی شد برای درآوردن یک سری اطلاعات تکراری این قدر به این در و آن در بزند
حالا خوش حال می شوم در مورد این ماجرا نظر شما را هم بدانم. حتی نظر همان دوستی را که این پیغام را گذاشته
یاد اوایل آشنایی خودم با اینترنت و امکانی مثل وبلاگ افتادم و برایم مرور شد که حالت خود کم کلفت بینی حاکم بر حضرات وبلاگ نویس چقدر آزارم می داد و اصلا در کنار دلایل ریز و درشت دیگر، یکی از دلایلی بود که تا مدت ها علاقه ای هم به نزدیک شدن بهش نداشته باشم.(درست یا غلط برای احساساتی تو همین مایه ها بود که با وجود نیاز شدیدم به موبایل، باعث شد دو سالی خریدش را عقب بیندازم.) ولی حالا فکر می کنم که این فضا شرایط برابری را پیش روی کاربرانش می گذارد تا هرکس هر جوری که دوست دارد، ازش استفاده کند. درست ترین نوع استفاده از یک وبلاگ هم برای من، همین است که حالا هست. جایی که خزعبلات این جا و آن جایم یک جا درش پیدا بشود که معلوم باشد – خوب یا بد – من اینم. برای همین است که تصویر همه کتاب هام را با وجود تفاوت رتبه و درجه ای که خودم برایشان قائلم، گذاشته ام کنار هم و به اصرار رفقا که می گویند لااقل «میمون شیطون بلا» را بردارم، گوش نمی کنم. چون درست یا غلط، خوب یا زشت این کتاب هم کار من است
و یک نکته دیگر: در روزنامه نگاری، مخصوصا موقع تحقیق درباره آدم ها بارها آرزو کرده ام کاش هر کس برای خودش وبلاگی – سایتی داشت که دیگر کسی مجبور نمی شد برای درآوردن یک سری اطلاعات تکراری این قدر به این در و آن در بزند
حالا خوش حال می شوم در مورد این ماجرا نظر شما را هم بدانم. حتی نظر همان دوستی را که این پیغام را گذاشته