درباره سریال «به دنیا بگویید بایستد»؛ اقتباس امروزي از يک داستان قديمي
این مطلب در صفحه 16 روزنامه جام جم پنج شنبه 23 آذر ماه 1385 چاپ شده. البته با این اشتباه که اسم نویسنده فیلم نامه سریال مصطفی رستگاری است و نه گودرزی. اشتباه از جانب من است و با اس.ام.اس سنگ هایمان را با استاد رستگاری واکنده ایم
اقتباس براي توليد آثار تلويزيوني و سينمايي ، موضوعي است که با وجود تازه نبودنش چون به نتيجه مشخصي نرسيده ، هنوز هم قابل طرح است. اين يکي از پيشنهادهايي است که به عنوان راه حل نجات آثار تصويري از بحران موضوع و مضمون مطرح مي شود و گذشت بيش و کمش از بوته آزمايش ، نشان داده که راه اشتباهي هم نيست. گرچه تلويزيون به گواهي کارهاي متعدد در اين زمينه نسبت به سينما پيشقدم بوده ، ولي هنوز هم جاي پرداخت بيشتري دارد. سريال «به دنيا بگوييد بايستد» در اين زمينه کار جديد محمدرضا آهنج ، اقتباسي است از نمايشنامه «هملت» اثر جاودانه ويليام شکسپير بزرگ
مصطفي گودرزي نويسنده فيلمنامه تلاش کرده با نگاهي به اين داستان جاودانه روايت جذاب و امروزي و جوان پسندي از آن ارائه بدهد تا به مذاق مخاطبان رسانه فراگير تلويزيون خوش بيايد. او با طرح مضامين کلي مطرح شده در آن نمايشنامه مثل برادرکشي ، تصاحب فرزند توسط عمو و... يک قصه اجتماعي را مطرح کرده که محور اصلي اش رابطه 2جوان به نامهاي اعلائ و شهريار است که رابطه خوب و صميمانه اي با هم دارند. اما طولي نمي کشد که وقوع يک قتل ، به دوستي آنها پايان مي دهد و همه شواهد و قرائن از دست داشتن اعلائ در اين اتفاق حکايت مي کند و بعد از اين است که کشف راز اين قتل به موضوع اصلي سريال تبديل مي شود. جالب اينجاست که اين اتفاق درست در همان قسمت اول سريال مي افتد که هم از يک طرف تماشاگر را با کار بيشتر درگير مي کند و هم از مقدمه چيني ها و روده درازيهاي مرسوم جلوگيري مي کند. بعد از آن بخش عمده اي از قصه در فلاش بک و زمان گذشته اتفاق مي افتد و فقط در جاهايي از اين زمان بيرون مي آيد که داستان اقتضا مي کند
حامد کميلي در نقش اعلائ و اميرمحمد زند در نقش شهريار، 2 بازيگر اصلي سريال هستند که براي اولين بار چهره شان را مي بينيم و هيچ کدام جز تجربه هاي پراکنده تئاتر، تجربه جدي اي نداشته اند. کمتر کارگرداني است که براي ايفاي نقشهاي اصلي کارش به چنين جسارتي دست بزند و به اصطلاح ريسک کند. چون خوشمان بيايد يا نه ، حضور بازيگران آشنا خواه ناخواه به جلب تماشاگر کمک زيادي مي کند. اين يک اصل نانوشته اما تجربه شده است که همه ما دوست داريم قصه آدمهايي را دنبال کنيم که از قبل با آنها آشنايي بيشتري داريم و به نوعي نسبت به چهره شان شرطي شده ايم. ولي اين کار آهنج نشان مي دهد که او دوست دارد تا جايي که مي شود تهيه کننده و همين طور مسوولان شبکه را براي حضور چهره هاي جديد در کارش قانع کند. چون اگر اين ريسک خوب جواب بدهد و ملت خوششان بيايد، به باورپذيري کار هم کمک زيادي مي کند
نکته تخصصي تر آن معرفي چهره هاي جديد به دايره بازيگري سينما و تلويزيون است که بي اغراق همه ما از تکرار بعضي آدمها و کليشه شدن شان در نقشهاي مثبت يا منفي خسته شده ايم. نمونه اش حامد بهداد است که کار قبلي همين کارگردان «سايه آفتاب» خيلي در ديده شدنش تاثير داشت. يا نمونه ديگرش بازيگر ديگر همين «به دنيا بگوييد بايستد»، يعني مريم کاوياني است که حدود دو سالي است از عالمي بي ارتباط با تصوير و بازيگري وارد اين کار شده ، ولي در همين مدت کوتاه آن قدر بازي کرده که انگار تا حالا جايش خالي بوده! در نظر گرفتن تعادل انتخاب بقيه بازيگران و نوع چينش آنها باعث شده ، تماشاگر خيلي اذيت نشود. فرهاد قائميان ، مريم کاوياني ، محمود عزيزي ، آزيتا لاچيني ، جمشيد گرگين ، فريبا متخصص ، مهسا کرامتي و... تنوع خوبي را در کار ايجاد کرده اند و کارگردان تا جايي که توانسته از آنها در نقش متفاوتي استفاده کرده است. نمونه اش فرهاد قائميان است که يکي از آخرين بازيهايش نقش يک خلافکار در مجموعه پربيننده «وفا» بود و حالا درست برخلاف آنجا در نقش يک پليس ظاهر شدههنوز چند قسمت کار بيشتر پخش نشده و تا پايانش در قسمت هفدهم خيلي راه است. بنابراين مي شود بقيه حرف و حديث ها را گذاشت براي يک وقت ديگر
اقتباس براي توليد آثار تلويزيوني و سينمايي ، موضوعي است که با وجود تازه نبودنش چون به نتيجه مشخصي نرسيده ، هنوز هم قابل طرح است. اين يکي از پيشنهادهايي است که به عنوان راه حل نجات آثار تصويري از بحران موضوع و مضمون مطرح مي شود و گذشت بيش و کمش از بوته آزمايش ، نشان داده که راه اشتباهي هم نيست. گرچه تلويزيون به گواهي کارهاي متعدد در اين زمينه نسبت به سينما پيشقدم بوده ، ولي هنوز هم جاي پرداخت بيشتري دارد. سريال «به دنيا بگوييد بايستد» در اين زمينه کار جديد محمدرضا آهنج ، اقتباسي است از نمايشنامه «هملت» اثر جاودانه ويليام شکسپير بزرگ
مصطفي گودرزي نويسنده فيلمنامه تلاش کرده با نگاهي به اين داستان جاودانه روايت جذاب و امروزي و جوان پسندي از آن ارائه بدهد تا به مذاق مخاطبان رسانه فراگير تلويزيون خوش بيايد. او با طرح مضامين کلي مطرح شده در آن نمايشنامه مثل برادرکشي ، تصاحب فرزند توسط عمو و... يک قصه اجتماعي را مطرح کرده که محور اصلي اش رابطه 2جوان به نامهاي اعلائ و شهريار است که رابطه خوب و صميمانه اي با هم دارند. اما طولي نمي کشد که وقوع يک قتل ، به دوستي آنها پايان مي دهد و همه شواهد و قرائن از دست داشتن اعلائ در اين اتفاق حکايت مي کند و بعد از اين است که کشف راز اين قتل به موضوع اصلي سريال تبديل مي شود. جالب اينجاست که اين اتفاق درست در همان قسمت اول سريال مي افتد که هم از يک طرف تماشاگر را با کار بيشتر درگير مي کند و هم از مقدمه چيني ها و روده درازيهاي مرسوم جلوگيري مي کند. بعد از آن بخش عمده اي از قصه در فلاش بک و زمان گذشته اتفاق مي افتد و فقط در جاهايي از اين زمان بيرون مي آيد که داستان اقتضا مي کند
حامد کميلي در نقش اعلائ و اميرمحمد زند در نقش شهريار، 2 بازيگر اصلي سريال هستند که براي اولين بار چهره شان را مي بينيم و هيچ کدام جز تجربه هاي پراکنده تئاتر، تجربه جدي اي نداشته اند. کمتر کارگرداني است که براي ايفاي نقشهاي اصلي کارش به چنين جسارتي دست بزند و به اصطلاح ريسک کند. چون خوشمان بيايد يا نه ، حضور بازيگران آشنا خواه ناخواه به جلب تماشاگر کمک زيادي مي کند. اين يک اصل نانوشته اما تجربه شده است که همه ما دوست داريم قصه آدمهايي را دنبال کنيم که از قبل با آنها آشنايي بيشتري داريم و به نوعي نسبت به چهره شان شرطي شده ايم. ولي اين کار آهنج نشان مي دهد که او دوست دارد تا جايي که مي شود تهيه کننده و همين طور مسوولان شبکه را براي حضور چهره هاي جديد در کارش قانع کند. چون اگر اين ريسک خوب جواب بدهد و ملت خوششان بيايد، به باورپذيري کار هم کمک زيادي مي کند
نکته تخصصي تر آن معرفي چهره هاي جديد به دايره بازيگري سينما و تلويزيون است که بي اغراق همه ما از تکرار بعضي آدمها و کليشه شدن شان در نقشهاي مثبت يا منفي خسته شده ايم. نمونه اش حامد بهداد است که کار قبلي همين کارگردان «سايه آفتاب» خيلي در ديده شدنش تاثير داشت. يا نمونه ديگرش بازيگر ديگر همين «به دنيا بگوييد بايستد»، يعني مريم کاوياني است که حدود دو سالي است از عالمي بي ارتباط با تصوير و بازيگري وارد اين کار شده ، ولي در همين مدت کوتاه آن قدر بازي کرده که انگار تا حالا جايش خالي بوده! در نظر گرفتن تعادل انتخاب بقيه بازيگران و نوع چينش آنها باعث شده ، تماشاگر خيلي اذيت نشود. فرهاد قائميان ، مريم کاوياني ، محمود عزيزي ، آزيتا لاچيني ، جمشيد گرگين ، فريبا متخصص ، مهسا کرامتي و... تنوع خوبي را در کار ايجاد کرده اند و کارگردان تا جايي که توانسته از آنها در نقش متفاوتي استفاده کرده است. نمونه اش فرهاد قائميان است که يکي از آخرين بازيهايش نقش يک خلافکار در مجموعه پربيننده «وفا» بود و حالا درست برخلاف آنجا در نقش يک پليس ظاهر شدههنوز چند قسمت کار بيشتر پخش نشده و تا پايانش در قسمت هفدهم خيلي راه است. بنابراين مي شود بقيه حرف و حديث ها را گذاشت براي يک وقت ديگر