Tuesday, October 31, 2006

فیلم «يك تكه نان»؛ وصله زوركي زمين به آسمان

فاصله کم اکران فیلم «يك تكه نان» کمال تبریزی تا پخشش در روز عید فطر، تقریبا مصادف شد با تعطیلی یکی از ضمیمه های روزنامه جام جم به اسم دیدار، که این یادداشت در شماره دومش چاپ شد. با همین بهانه و با قرائت فاتحه ای برای آن مرحوم، آن را بخوانید. با این توضیح که تنها تغییر تیتر به: پنجره ای که رو به زمین باز می شود، باعث شد این مطلب اولین و آخرین کارم در این ضمیمه باشد
1
كمال تبريزي بيش تر با كمدي جسورانه «ليلي با من است» و بعد فيلم پر سرو صدا و بحث برانگيز « مارمولك» شناخته شد. اما اگر نگاهي كلي تر به كارنامه سينمايي و تلويزيني اش بيندازيم، به فيلم سازي بر مي خوريم كه هميشه در آثارش تلاش كرده حرف و پيام و به تعبيري «معنا» را فداي اصل بزرگ مخاطب پسندي در سينما نكند. حالا اين كفه ممكن است در فيلم سفارشي «فرش باد» به فراخور موضوع مورد بحث يعني فرش، بيش تر به سمت عناصر هنري و بصري و يا بر عكس در فيلم « مارمولك» به نفع عنصر دوم كار سنگيني كند، ولي با اين حال هيچ كدام از آن ها از نظر او دور نمانده اند. اين قبل از هر چيز به خمير مايه و درونيات او به عنوان كارگردان كار برمي گردد
پس اگر به گمان شما هم «يك تكه نان» فيلم نچسب و متكلفي از كار درآمده، مشكل از اين جاست كه تبريزي آگاهانه همچين سوژه اي را براي ساخت انتخاب كرده است. ابتدا تصميم گرفته براي حافظان قرآني كه سواد خواندن و نوشتن ندارند، فيلم بسازد و حاصل كارش با محمدرضا گوهري به عنوان فيلم نامه نويس به اين جا رسيده
2
قانون نانوشته و لازم الاجراي فيلم هاي معناگرا اين است كه بايد در ذات و بطن داستانشان – اگر داستاني داشته باشند- يك سلوك را روايت كنند. اين طور كه شخصيت اصلي يا قهرمان در طول داستان، از جايي مثل نقطه الف شروع كند و بعد از طي چند نقطه مثل ب و پ و ت به نقطه بالاتر و با قله اي مثل ث برسد. نام قبلي اين فيلم هم سلوك بوده. حالا اين اتفاق ممكن است در فيلمي مثل خيلي دور، خيلي نزديك چنان خود را در لابلاي داستان رئاليستي فيلم پنهان كند كند شما متوجه آن نشويد و خلاصه شما را پس نزند. ولي در غير اين صورت تحملش كار سختي خواهد بود. حتي در فيلمي مثل «شيدا» روند اين سلوك اين قدر رو و آشكار نيست. گرچه خيلي جاها احساس مي كنيم كه اين عشق زميني دارد خيلي زوركي به آسمان وصله مي شود.در «يك تكه نان» نه فضا آن قدرها رئاليستي است كه نشانه هاي رسيدن به قله ث در لابلاي قصه محو وحل بشود و نه خود داستان چنان كه بايد و شايد جذابيت و كشش لازم را دارد
3
فيلم جديد تبريزي از چيزي به اسم معجزه حرف مي زند. چيزي كه به آن اعتقاد داشته باشيم، چيز هاي زيادي را پيدا مي كنيم كه بشود اين اسم را رويشان گذاشت و اگر بر عكس به چيزي به اين نام قائل نباشيم، شكاف خوردن نيل و زنده شدن مرده ها هم پيش چشممان كاري خواهد بود در رديف اتفاقاتي كه به مدد علم بشر هر روز در گوشه و كنار دنيا اتفاق مي افتند. داستان در يك فضاي روستايي و غير شهري اتفاق مي افتد و اين به رغم بهره گيري از عناصر مختلف، نسبت به شهر فضاي غير رئاليستي تري را تداعي مي كند. معلوم است كه چنين قصه اي را در فضاي بكر و دست نخورده روستايي بهتر مي شود روايت كرد. در چنين محيطي چون از ساخته هاي دست بشر كم تر خبري هست، مي شود راحت تر و بدون حاشيه تر به موضوعي مثل معجزه پرداخت. از يك منظر عرفاني نيز در چنين محيطي هم فازي با طبيعت خيلي راحت تر و بي واسطه تر انجام مي شود. اين نكته كه كمابيش همه مكاتب و روش هاي عرفاني به مساله طبيعت نگاه ويژه اي دارند، از همين مساله ناشي مي شود. به هر حال روستا فضاي آرماني و ايزوله تري دارد. اما در هر صورت اگر قرار است با ابزاري مثل سينما ، مباحث معنوي را به مخاطبان منتقل كنيم بهتر آن است كه فضاي غالب جامعه را در نظر گيريم و بر اساس شرايط موجود برايشان نسخه بپيچيم. يكي از بهترين تعاريف عرضه شده براي عرفان، «هنر ضربه ناپذيري» است و طبعا موقع خلق يك داستان عرفاني و يا همان معناگرا حذف عوامل ضربه حاصلي جز زير سوال بردن آن تعريف اوليه و مصداق آن نخواهد داشت
4
جاي ديگري هم گفته ام كه ساختن فيلم هايي كه متناسب و برازنده قامت عبارت«سينماي معنا گرا» باشند، ناخودآگاه مرا به ياد آن لطيفه معروف كت دوختن براي يك دكمه مي اندازند. كتي كه وقتي دوخته مي شود آن جوري كه بايد متناسب قامت صاحبش نيست و به تنش گريه مي كند. روند ساخته شدن «يك تكه نان» هم چندان متفاوت تر از اين نيست و بنا به گفته خود تبريزي ماجرا از جايي شروع شده كه شبكه دوم سيما طرحي را درباره حافظان قرآني كه سواد خواندن و نوشتن ندارند، به او داده است. مي بينيد؟ مشكل درست از جايي شروع مي شود كه سعي مي كنيم معنا را با ضرب و زور به فيلم و بعد از آن به مخاطب بيچاره تزريق كنيم

Monday, October 23, 2006

سینمای دفاع مقدس و چشم انداز جهانی اش

این یادداشت خبری قرار بود هفته بعد از دفاع مقدس چاپ شود که نشد. با این تاخیر بخوانیدش


عادت کرده ایم به نگاه ها و برنامه های فصلی و موسمی در مناسبت های خاص که در تقویم ما برایشان کم بهانه نیست. نقاط عطف این اتفاق در حوزه سینما شاید علاوه بر جشنواره فجر و جشنواره کودک، هفته دفاع مقدس باشد باشد که ما را به یاد کارنامه فیلم های با این موضوع می اندازد. آسیب شناسی نگاه و برخورد ستادی که در همه چیزمان- از سیاست گرفته تا همین سینما- سایه اش را گسترده، در مجال این یادداشت نیست. ولی از محاسنش برخورد با اصول و نکات بدیهی است که با وجود بدیهی بودن، در عمل بسیار مفید و کاربردی هستند.به عنوان مثال بد نیست مروری داشته باشیم بر یکی از برنامه های مناسبتی هفته گذشته با عنوان «میزگرد چشم انداز جهانی سینمای دفاع مقدس» که با حضور محمدرضا شرف الدین، محمد مهدی عسگرپور، منوچهر محمدی و ناصر شفق در حیاط موزه سینما برگزار شد
ابتدای جلسه شرف الدین ابراز عقیده کرد که چون ماهیت جنگ ما در کل دنیا مورد سوال است، سینمای دفاع مقدس هم صرف نظر از بحث گیشه همه جا مخاطب خواهد داشت. ولی اشاره عسگرپور به این که تنها مدخل ورود ایران به بازارها و جریان های بین المللی جشنواره ها هستند، به طرح این مساله پرداخت که ما در برقراری ارتباطمان از طریق تلویزیون ها و سالن های نمایش که مردم مستقیم و بی واسطه تر با آن ها در ارتباط هستند، دچار مشکل هستیم. ضمن این که تفاوت جنگ ما با جنگ های دیگر دنیا بعد عقیدتی آن است که سهل اوصول نیست و دیگران نمی توانند با آن ارتباط برقرار کنند؛ برای همین کم و بیش گوهری است که باید برای خودمان محفوظ نگهش داریم
منوچهر محمدی انتخاب یک زبان ترجمه درست را – که لااقل دیگران در فهمش دچار مشکل نشوند- به عنوان یک راهکار ارائه کرد و تاکیدش به سرمایه گذاری های زیرساختی و اجاره سینما رد کشورهای مختلف برای نمایش فیلم های دفاع مقدس و حتی بقیه تولیدات سینمای ایران، مقدمه ای شد تا ناصر شفق بحث کلی تری مثل کمبود سالن و مشکلات مشابه دیگر سینما در داخل را نشانه ای از بی توجهی به ابزاری بداند که می شود فرهنگ کشور را با آن گسترش داد
تعریف شفق از اهمیت به سینمای دفاع مقدس، در امکان ساخت فیلم برای کسانی که فکر و سلیقه متفاوتی دارند خودش را نشان داد و مقدمه ای شد که شرف االدین نزدیک شدن به اصل جنگ و نمایش حقیقت آن را عاملی برای موفقیت در این وادی بداند؛ با این فرض بدیهی که حقیقت لابد از نظر افراد مختلف، شکل های متفتوتی خواهد داشت
حالا وقت خوبی بود که عسگر پور حرف های قبلی اش را صریح تر و بی پرده تر عنوان کند؛ این که حضور فیلم ها در جشنواره های خارجی و اکرانشان در آن سوی آب ها اگرچه اتفاق خیلی خوبی است، خیلی هم لازم و ضروری نیست. چون بعض از این فیلم ها حتی با مردم خودمان هم ارتباط برقرار نمی کنند. پس دیگر خیلی تعجب نداشت شرف الدین که در آغاز بحث از پرمخاطبی این ژانر در سراسر دنیا و اساسا تعریف و مرزبندی و خط کشی فیلم های مدعی دفاع مقدس گفته بود، بدون واکنشی به عسگرپور، نقطه پایاناین میزگرد را این طور بگذارد: مهم ترین نکته این است که قبل از هر چیز به کلیت سینما نگاهی صنعتی داشه باشیم و بنابراین نمی شود سینمای دفاع مقدس را از کلیت سینمای کشور جدا کردسینمای ایران مشکلاتی دارد که مثل روز روشن است. ولی به نظر می رسد برای ما که عادت داریم فصلی و موسمی به همه چیز نگاه کنیم، هیچ چیز بهتر از عمل به نتایج روشنی که از دل همین برنامه های مناسبتی بیرون می آید، نیست. هیچ بعید نیست خبرنگار روزنامه جام جم، خبرنگاران دو خبرگزاری، چنارهای سر به فلک کشیده و همین طور کلاغ های بی محل موزه سینما که بی توجه به اهمیت بحث، جلو دوربین شبکه دو عرض اندام می کردند، نتایج بدیهی این نشست را فراموش کنند. ولی به هرحال همه چیز در آرشیو تلویزیون محفوظ خواهد ماند و این برای ما هیچ بهانه ای باقی نمی گذارد

Saturday, October 21, 2006

نویسنده روزنامه نگار یا روزنامه نگار نویسنده ؟

1
تادانه یک بحث جدید باز کرده: نویسنده روزنامه نگار یا روزنامه نگار نویسنده؟
همین سرفصل کافی است تا داغ دل مرا تازه کند. من تقریبا هر روز با این سوال درگیرم. روزی هزار بار از خودم می پرسم که آیا ورودم به حیطه ژورنالیسم کار درستی بوده یا نه؟ اما هر بار به این نتیجه می رسم که روزنامه نگاری نزدیک ترین کار به نویسندگی است؛ لااقل از این نظر که سر و کار و ابزار هر دوشان کلمه ها هستند. دل خودم را به همین خوش می کنم و ادامه می دهم. ولی باز از این طرف می بینم که همین کار لا مصب بوده که مستقیم و غیر مستقیم مرا از فضای نوشتن داستان دور کرده
مدام با قلم و کاغذ و خواندن و نوشتن سر و کار دارم. ولی تقریبا چیز زیادی از این وقت و انرژی به هدف اولیه ای که در ذهنم هست، -یعنی نوشتن داستان- نمی رسد. تقریبا همه اش صرف نوشتن خزعبلاتی می شود که حتی حاضر نیستم اسمم را پایشان بگذارم. دل خوشیم هم همین است؛ این که اسمم پایشان نیست. همین که هروقت بخواهم، می توانم همه شان را بگذارم کنار و بچسبم به چیز اصلی که در ذهنم هست
2
اشتباه نشود. خودم را هم گول نمی زنم. من تقریبا از سال 70 که سال آشنایی ام با چیزهایی مثل هنر و کاریکاتور و مجله وگل آقا و این جور چیزها بود، تصمیمم را گرفته بودم که می خواهم چه کاره بشوم. ولی راستش دورنمای این کار با اصلش خیلی فرق دارد. از دور دل می برد و از نزدیک، زهره. نمی دانم ، شاید هم من هنوز نتوانسته ام به تعادلی که دلم می خواست برسم
3
واقعیتش این است که بسیاری از هم نسل های من که وارد این کار شده اند، کم و زیاد با همین نیتی آمده اند که همه ما آدم های این نسل آمده ایم. چیزی که در تادانه آمده، چیز تازه ای نیست. خیلی از نویسنده های بزرگ در کنار همه کارهای ریز و درشتی که کرده اند، روزنامه نگاری هم کرده اند. حتی خیلی هایشان از روزنامه نگاری رسیده اند به نویسندگی. همین است که درست یا غلط الگوی خیلی از ما شده. درست یا غلطش را هم فقط گذشت زمان تعیین می کند
4
واقعیت این است که روزنامه نگاری یک شغل تمام وقت است، نه پاره وقت. البته قبل از هرچیز باید تعریفمان را از این کار و حد و حدودش مشخص کنیم. اگر قرار باشد شما راجع به هر اتفاقی که در حوزه فعالیتتان می افتد آگاه باشید و در برابرش موضع بگیرید و تحلیل داشته باشید، کمی کار پیچیده می شود. چون همین داشتن و ارائه تحلیل، به هر ترتیب با
سرنوشت خود شما هم در ارتباط است. قبل از هر چیز باید مواضع رسانه ای را که در آن کار می کنی، بدانی و براساس همان بروی جلو. بگذارید آب پاکی را بریزم روی دستتان: اصلا روزنامه نگاری با این تعریف تقریبا در کشور ما وجود ندارد یا من نمونه خیلی شاخصی برایش دم دست ندارم
با این که تعریف جامع و مانعی برای این کار وجود ندارد. ولی مدرسان روزنامه نگاری - مثلا دکتر حسین قندی- اکثرا تاکید می کنند روزنامه نگار یعنی کسانی که مدام با این کار درگیر است و از این راه نان می خورد. بنابراین خیلی از معاصرینی که که در تادانه به عنوان روزنامه نگار آمده، این کاره نیستند. مخصوصا مجله های اینترنتی که ماجرای خودشان را دارند و بیش تر به منظور مراد و مریدبازی راه می افتند و ذکرش در همین حد به درد می خورد که گفتم

روزنامه نگاری به طور کلی کار جذاب و وسوسه برانگیزی است. همین جذابیت است که باعث می شود خیلی ها نگاه شیفته واری بهش داشته باشند. همین جذابیت است که مثلا هوشنگ گلشیری را وا می دارد به درآوردن مجله «کارنامه» یا مثلا این روز ها می بینیم خیلی از کسانی که خودشان را به عنوان نویسنده تثبیت کرده اند، با راه اندازی یک سایت یا مجله اینترنتی در این زمینه هم ذوق آزمایی می کنند. نمونه هاش در همین لیستی که در تادانه آمده، هست. گرچه به گمانم یک مجله اینترنتی هم از نظر ماهوی با یک مجله معمولی فرق می کند و تقریبا هیچ کدام از محدودیت های آن را ندارد. نمونه اش همان توجیه اقتصادی است و بعد از بین رفتن محدودیات فنی. بالاخره بخشی از کار روزنامه نگاری هم ایستادن پای صفحه است و کم و زیاد کردن مطلب این و آن است بدون این که به محتوای مطلب لطمه بخورد و نویسنده اش شاکی بشود. بخشی پیدا کردن و انتخاب عکس است، بخشی زدن تیتر و سوتیتر است و خیلی چیز های دیگر که هیچ ربطی به کلمه و نوشتن و خلاقیت محض ندارد و بیش تر به خرحمالی وکارگری شبیه است تا کاری که درش بشود از خلاقیت های مورد انتظار در نویسندگی سراغ گرفت
5
قبل از نوشتن خیال می کردم خیلی در این مورد حرف دارم. ولی حالا می بینم آن قدر جوگیر موضوع شده ام که نمی توانم ذهنم را درست جمع و جور کنم.پس بقیه اش بماند برای بعد. فقط همین قدر بگویم که خیلی دوست دارم «نویسنده روزنامه نگار» باشم تا «روزنامه نگار نویسنده». در مورد من هم واقعا نویسندگی بوده که مرا کشیده به سمت روزنامه نگاری.گرچه با همه این حرف ها با توجه به جمیع شرایط کار مناسب تری برای خودم سراغ ندارم که اجازه بدهد توی همین فضای کلمه و نوشتن نفس بکشم. شما سراغ دارید؟

تکلمه: فعلا برای تکمیل آن لیست جز منوچهر آتشی کسی به ذهنم نمی رسد

من آمده ام، وای وای

فکر می کردم باید اولش کلی صغری کبری بچینم و بگویم چرا وبلاگ نوشتن را شروع می کنم و من در وبلاگم این جوری خواهم نوشت و آن جوری نخواهم نوشت و از این حرف ها. یعنی یک جور مانیفیست. یعنی یک جور قانون اساسی برای خودم
تصمیمم برای درست کردن وبلاگ نمی دانم به چند وقت پیش برمی گردد. مدت ها بود که اگر می خواستم هم، نمی توانستم این کار را بکنم. حالا که کم و بیش امکان فنی اش را دارم، یادم می آید که از اول امسال، موقع وب گردی ضمن همه چیز حواسم به سر و شکل و گرافیک و فونت و رویه وبلاگ ها و سایت ها بوده
از شما چه پنهان از تعطیلات عید، یک وبلاگ بی نام و نشان هم راه انداختم در بلاگفا که هی با سر و شکل و قیافه اش ور می رفتم که وقتی خواستم وبلاگ اصلی را افتتاح کنم، مشکلی نداشته باشم. ولی این «وقتی» هیچ وقت پیش نمی آمد. تا این که چند روز پیش یکهو سر وکله یوسف علیخانی پیدا شد و حالش خوب بود و شوخی شوخی این یکی را - آن هم توی بلاگ اسپات- راه انداخت. فقط عاقلان می دانند این که یوسف علیخانی آن قدر حالش خوب باشد که شوخی شوخی برای آدم وبلاگ درست کند و کلی وقت بگذارد و حتی html را هم توضیح بدهد، چقدر فرصت نادر و کم یابی است. این جور اتفاقات بزرگ و تاریخی را هم باید با آغوش باز پذیرفت. همه چیزهای دیگر مثل مانیفیست و این سوسول بازی ها را هم باید گذاشت کنار و این جوری خلاصه کرد: سلام. من هم آمدم
همین

Tuesday, October 10, 2006

درباره جابرتواضعی

جابر تواضعي متولد 1358 كاشان نويسنده و روزنامه نگارمتولد 20/3/58 ، کاشان
فارغ التحصيل مهندسي معدن ـ گرايش استخراج از دانشگاه صنعتی اصفهان
فارغ التحصيل رشته روزنامه نگاري از مركز مطالعات و تحقيقات رسانه ها
فارغ التحصيل دوره آموزش فيلم نامه نويسي ويژه داستان نويسان جوان کشور از بنياد سينمايي فارابي

عضو انجمن صنفی روزنامه نگاران
عضو انجمن نویسندگان کودک و نوجوان

آغاز فعالیت هنری و نوشتن در سال 70، همکاری با نشریاتی مثل:
سروش نوجوان، سوره نوجوانان، کیهان بچه ها، سلام بچه ها، پوپک، خانه، روزنامه ابرار، هفته نامه ملون، طوبی، رضوان، گل آقا، طنز و کاریکاتور، ادبیات داستانی، روزگار وصل، سروش جوان، همشهری جوان، مشعل و روزنامه جام جم


کتاب ها

زير درخت انجير/ مجموعه داستان، انتشارات سوره مهر، چاپ اول: 83، 3300 نسخه

سر زدن به خانه پدري/ گزارش نكوداشت بهرام بيضايي در کاشان همراه با شجره نامه پدری او، انتشارات مطالعات
و روشنگران زنان، چاپ اول: 83 ، 2000 نسخه

علامه طباطبایی/ زندگی نامه داستانی علامه طباطبایی، انتشارات مدرسه، چاپ اول: 85 ، 5000 نسخه

دوره درهاي بسته4 / رمان اسارت خلبان منصور كاظميان، انتشارات روايت فتح، چاپ اول: 84 ، 3300 نسخه

روزگاران؛ کتاب پرستاران/ 100 داستان مینی مالیستی از خاطرات پرستاران ابتدای جنگ، انتشارات روايت فتح، چاپ اول: 81 ، 3300 نسخه

ميمون شيطون بلا/ داستان کودکان، انتشارات صهبای اندیشه، چاپ اول: 82 ، 5000 نسخه


جوایز


تقدیر ازکتاب «زیر درخت انجیر» در بخش داستان داستان نوجوان پنجمین جشنواره کتاب سال غنی پور- اسفند 84
دانش جوي نمونه فرهنگي کشور در سال 80 در اولين جشنواره سراسري انتخاب دانش جوي نمونه فرهنگي
مقام دوم نهمين جشنواره مطبوعات در رشته ادبیات کودک و نوجوان
مقام سوم همايش آفتاب؛ نخستين گردهمايي داستان هاي كوتاه كوتاه ميني ماليستي- خرم آباد، شهریور 79
برگزیده سومين جشنواره شعر و قصه دانش جويان سرار كشور، ارديبهشت 79- همدان
مقام سوم رشته داستان چهارمين جشنواره فرهنگي- ادبي دانش جويان سراسر كشور، آبان 79- شيراز
مقام سوم رشته داستان چهارمين جشنواره شعر و ادب دانش جويان سراسرکشور، دانشگاه علم و صنعت
مقام اول رشته نقد ادبی در پنجمين جشنواره شعر و ادب دانش جويان سراسر كشور
مقام سوم پژوهش و تحقيق دومين جشنواره پژوهش و هنر دانش جويي
مقام دوم رشته داستان مسابقه «صبح ديدار » روزنامه همشهري
لوح تقدير سومين كنگره سراسري شعر و قصه جوان هرمزگان